اللهم اشرح لی صدری و یسر لی أمری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی. این سومین بار است که در وبلاگمان درباره ی جدایی نادر ازسیمین می نویسم متأسفانه در 2 بار قبلی نتوانستم احساساتم را کنترل کنم. وبرای همین نشد که به شکلی منطقی به بحث بپردازم و فقط احساس درونی ام را وصف کردم. به نظر من اکثر نظراتی که در این باره داده شده است در دو دسته ی کلی قرار می گیرد:یکی آن دسته که با عصبانیت تمام به شخص فرهادی حمله می کنند و فیلم وی را سیاسی می خوانند.و عده ای دیگر که عاشق فرهادی,هنرش,دغدغه اش و جدایی نادر از سیمیینند و آن را صرفا یک روایت از مشکلات واقعی اجتماع و فرهادی را بی غرض می دانند. اما نگاه من نه به شخص فرهادی است و نه به جدایی نادر از سیمینی که در ایران نمایش داده می شود و من و تو به پایش می گرییم و احسنت ها نثار هنر فرهادی و بازیگران توانمندش می کنیم بلکه نگاه من به جدایی نادر از سیمینی است که درآن سوی مرزها نمایش داده می شود! به هر حال این باربعد از فرو کش کردن غلیانات درونی و شنیدن و خواندن اخبار و نظرات و تحلیل های دوستان موافق و مخالف, می خواهم تحلیلی داشته باشم بر سخنان فرهادی پس از گرفتن اسکار و البته نگاهی دوباره و گذرا به فیلم. این بار آنقدر گرفتن اسکار به مذاق ها خوش آمده و پیروزی بزرگی تلقی می شود که کمتر مخالفی وجود دارد و می توان به جرأت گفت که از کارگردانان و بازیگران تا مردم شریف ایران همه به شدت خوشحالند,اندکی که قبلا در صف مخالفان بودند اکنون با گرفتن اسکار مهر سکوت به لب زده و اندک تری هم همچنان بر موضع خود باقی اند. اصغر فرهادی پس از دریافت اسکار بهترین فیلم خارجی,از فرهنگ غنی ایران و بیزاری ایرانی ها از دشمنی و کینه ورزی گفت و این جایزه را به مردم ایران تقدیم کرد. متن کامل سخنرانی وی چنین است: سلام به مردم خوب سرزمینم.ایرانیان بسیاری در سراسر جهان در حال تماشای این لحظه اند و گمان دارم خوش حالند.نه فقط به خاطر یک جایزه ی مهم یا یک فیلم یا یک فیلم ساز.آنها خوشحالند چون در روزهایی که سخن از جنگ,تهدید و خشونت میان سیاستمدارن در تبادل است نام کشورشان ایران از دریچه ی با شکوه فرهنگ به زبان می آید.فرهنگ غنی و کهن که زیر گرد و غبار سیاست پنهان مانده.من با افتخار این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم می کنم.مردمی که به همه ی فرهنگ ها و تمدن ها احترام می گذراند و از دشمنی کردن و کینه ورزیدن بیزارند. گمان آقای فرهادی درباره ی خوشحالی مردم سرزمینش,کاملا مطابق با واقع است ومی توان گفت پس از دریافت این جایزه جز اندکی, بقیه همه لب به ستایش و تحسین وی گشوده اند و برخی آنقدر تحت تأثر قرار گرفتند که از شوق و شعف گریستند. فرهادی علت اصلی خوشحالی مردم را مطرح شدن ایران و فرهنگ غنی مردم آن می داند درحالی که به نظر می رسد در اصل همه جا حرف از اسکار است و مردم و حتی هنرمندان دریافت این جایزه ی مهم را اتفاقی تاریخی قلمداد می کنند و فرهادی را از این جهت فاتحی بزرک می خوانند.در ضمن گمان نمی رود مقصود فرهادی از به میان آمدن نام کشورش تنها مطرح شدن نام ایران در این مراسم باشد بلکه با توجه به اشاره به فرهنگ غنی و کهن ایران,شاید منظور وی,مطرح شدن این مسأله از طریق فیلم جدایی نادر از سیمین باشد و می توان گفت نظرات برخی از مردم نیز مؤید همین مقصود است.زیرا پس از گرفتن اسکار بود که عده ای از مردم ایران از فرهادی به این خاطر که در فیلمش مردم ایران را مردمی درستکار نشان داد تشکرکردند و به هر حال کاملا معلوم است که بهترین راه برای مطرح شدن فرهنگ ایرانی در جهان خارج از ایران می بایست از طریق روایت همین فیلم و شخصیت ها ی مختلف آن اتفاق افتاده باشد مگرنه سخن فرهادی هیچ مفهومی نخواهد داشت. به نظر می آید در سخنان فرهادی ایران به دو دسته ی جدا با مواضعی متفاوت تقسیم می شود:فرهادی ابتدا از سیاستمداران ایران می گوید و سپس از مردم سرزمینش و سخنانش را باز با توصیف صلح طلبی آنها به پایان می برد.اما سیاستمدارن فقط در حال سخن از جنگ و تهدید و خشونت با سیاستمدارن کشور دیگر هستند.فرهادی معتقد است این فضا باعث پنهان ماندن فرهنگ غنی و کهن ایران شده و این بار نام ایران از دریچه ی باشکوه فرهنگ(هنر فیلم سازی و...) به زبان می آید. اما مردم ایران کاملا با سیاستمداران متفاوتند و کلا کاری با سیاست های کشورشان ندارند ندارند.آنها به همه ی فرهنگ ها و تمدن ها احترام می گذارند و از دشمنی کردن و کینه ورزی بیزارند. سخنان فرهادی در بیان موضع مردمش کاملا درست و تحسین برانگیز است. اما چرا فرهادی سیاستمداران را جزئی از مردم ایران قلمداد نمی کند.مگر نه اینکه آنها هم در سخنرانی های مختلف,در دیدار با مردم و خبرنگارن ایران و جهان به این نکته تأکید دارند که ما به همه ی مردم احترام می گذاریم و طرفدار احترام و انسانیت و صلح و عدالتیم.و اصلا این ما هستیم که داعیه ی اجرای عدالت در جهان را داریم و برای آن برنامه هم می دهیم و اصلا این ما هستیم که شما را متهم به جنگ جویی می کنیم نه اینکه قرار است ما متهم باشیم و قرار باشد از خودمان دفاع کنیم وبگوییم باور کنید فقط سیاستمداران دو کشور جنگ طلبند و ما خودمان مردمی صلح طلبیم.در کجای تاریخ ایران پس از انقلاب,سیاستمدارن ایران,مردم کشوری را به جنگ تهدید کرده اند؟کی و کجا دانشمندان جوان کشوری را به خاطر علمششان ترور کرده و قلب های مردم کشوری را مالامال از اندوه نموده اند؟آیا کوتاه نیامدن در برابر خواسته های بی شرمانه ی دشمن مبنی بر عدم وجود استقلال و پیشرفت علمی کشور,مذموم است؟اما آیا واقعا آنطور که ایشان توصیف نموده,نام ایران و فرهنگ غنی و کهن آن زیر گرد و غبار سیاست پنهان مانده؟به نظر من نام ایران امروز نه تنها پنهان نیست بلکه کمتر کسی در جهان است که نام ایران را نشنیده باشد.این روزها بیشتر از هر دوره ی دیگری ایران در تمامی عرصه ها به خصوص, در زمینه ی دست آوردهای فضایی,پزشکی ,صنعتی و هسته ای پیشرفت داشته است.و هر روز اخبارجهان شاهد پیشرفت و دست آوردی نو است.اما فرهنگ غنی ایران که بر خلاف تصور برخی بیشتر آنرا مدیون اسلام است,سالها قبل از طریق انقلابش به جهان صادر شد و به تدریج همه جا را فرا گرفت.و تأثیرات آن اکنون در بسیاری از کشورهای اسلامی و غیر اسلامی دیده می شود.البته به جز مردمی که متأسفانه سانسورهای خبری و وارونه نشان دادن اخبار به آنها باعث شد تا همین اواخر هم ندانند ایران کجاست و ایرانی کیست. مردمی که گمان می کردند ایران به دنبال سلاح هسته ای است.مردمی که ایرانی را تروریست می خواندند.اما همین مردم نیز این روزها چون مردم سایر جهان بیدار شده و صدها نفر از آنها در نیویورک علیه سیاست ضد ایرانی سردمدارن آمریکا تظاهرات کرده و خواهان پایان تحریم ها و ترور دانشمندان ایرانی شدند.و از سران کاخ سفید خواسنتد که بر طبل جنگ با ایران نکوبند.تبلیغات گسترده ی دشمن در همین رأی گیری اخیر انتخابات مجلس شورای اسلامی و پیش بینی حضور حداکثر 32 درصد شرکت مردمی ودر خواست از مردم مبنی بر عدم حضور در انتخابات کاملا نشان دهنده ی وضعیت ایران در جهان است.این ترس دشمن از حضور ما نشان می دهد که اتفاقا ما ملت مطرحی هستیم.حرکات ما,حضور ما,انخابات مجلس کشور ما روی سایر مردم جهان و مواضع و حرکات و انقلاب های آنها تأثیر می گذارد. اما برگردیم به نماینده ی فرهنگ ایران در خارج از کشور:جدایی نادر از سیمین.به اعتقاد من در این فیلم جنبه ی بارزی از فرهنگ ایران وجود نداشت که مثلا مختص ایرانیان باشد و البته بشود به آن افتخار کرد در این فیلم همچون بسیاری از فیلم های دیگر هریک از شخصیتهای مختلف فیلم دارای اخلاقیات مثبت و منفی ای بودند والبته این خصیصه ی تمامی انسانهاست.به جز انسانهایی که در تمام شرایط زندگی پاک و درستکارند و به جز انسان های همیشه شرور,باقی انسانها در شرایطی خوبند و در مواقعی خواسته یا ناخواسته دچار خطا وگناه می شوند.اما نمی توانم دقیقا درک کنم منظور کسانی که از فرهادی به خاطر اینکه ایرانیان را مردمی درستکار معرفی کرد تشکر کردند چیست؟به عنوان نمونه نگاهی گذرا به یکی ازشخصیت های فیلم و نکات مثبت و منفی شخصیت وی داریم: نادرمثبت:به پدرش در سخت ترین شرایط زندگی اهمیت می دهد.دخترش را برای تصمیم گیری در رفتن یا ماندن آزاد می گذارد در حالی که قانونا می توان مانع خروج وی از کشور بشود.به خاطر عدم اطمینانش در اینکه کبودی بدن پدرش در اثر بسته شدن وی توسط راضیه به تخت بوده یا جیز دیگری از گرفتن گواهی پزشک در اینباره منصرف می شود.با اینکه از محتوای سؤال قاضی از دخترش(درباره ی شنیدن گفتگوی راضیه و معلم ترمه درباره ی بارداری راضیه) با خبر است,در جواب دخترش که از وی می پرسد:چه چیزی می خواهند از من بپرسند,به گفتن نمیدانم اکتفا می کند. نادر منفی:به دروغ ابراز می کند که گفتگوی راضیه و معلم ترمه درباره ی بارداری راضیه را نشنیده است.(در جایی از فیلم که دخترش متوجه این مطلب شده است عنوان می کند که به خاطر وی این دروغ را گفته تا به زندان نرود و ...).به راضیه تهمت دزدی می زند.راضیه را به بیرون از خانه پرت می کند اما به این مطلب اقرار نمی کندو مدام در صدد توجیه است.هیچ تلاشی برای بازگرداندن همسرش به خانه نمی کند و این در حالی است که سیمین در ابتدا در درخواست طلاق خود جدی نیست(حتی یک کلمه هم نگفت نرو,برگرد.)و باز این در حالی است که به شکل غیر مستقیم از برخی صحنه های فیلم به دست می آید که وی به او علاقه دارد.به قولش به دخترش مبنی بر بازگرداندن سیمین به خانه عمل نمی کند و در برابر نگاه پرسش گر و غمگین ترمه می گوید:ببخشش بابا تنونستم.استشهاد محلی توسط پلیس را به همسایه ها خبر میدهد.(...نادر:گفتم حواسشون باشه.ترمه:وقتی قراره راستشو بگن به چی باید حواسشون باشه؟- سکوت نادر) اگر توجه شود درباره ی همه ی شخصیت های دیگر فیلم هم همینطور است که جهت اختصار بحث از آن می گذریم. شاید بارزترین نشانه ی درستکاری ایرانی در این فیلم در همان سکانسی باشد که راضیه حاضر به قسم خوردن به دروغ برای گرفتن پول نمی شود.که البته همین راضیه در جاهای دیگری کارهای نادرستی هم دارد. اما جایزه ی اسکار,به هر حال جایزه ی مهمی است و من ایرانی هم مثل سایر هم وطنانم از جایزه و تقدیر و مطرح شدن بدم نمی آید اما نکته ی قابل توجه این است که دقت شود در اسکار گرفتن یک اثر هنری چه مسائلی می تواند اثر گذار باشد؟مسلما هم محتوا و هم تکنیک. و مطمئنا تکنیک بی محتوا که معنا ندارد.حالا این محتوا چیست؟و چرا در حد اسکار بالا می آید؟فقط به خاطر بیان یکی از معضلات اجتماعی به نام طلاق؟اگر کسی از شما بخواهد خیلی خلاصه موضوع اصلی فیلم را برایش در چند خط تعریف کنید چه می گویید؟غیر از این است که سیمینی بود که به خاطر پیشرفت بچه اش می خواست به خارج از کشور برود و چون نادر با او همراه نشد به جهت راضی کردن وی در خواست طلاق را مطرح کرد و ترک خانه توسط وی سبب اتفاقات بعدی فیلم شد؟علت طلاق چیست؟نرفتن نادر با سیمین؟نه!علت اصلی وضعیت نا به سامانی است که ایران دارد و گرنه این زوج خوشبخت با فرزندشان در آن زندگی می کردند و هیچ مشکلی هم نبود.راضیه ها و حجت های ایران هم که توان رفتن ندارند یا نادر که به ارزشهایی چون احترام و محبت به پدر پایبند است مجبور است بماند و البته در این زندگی اجباری اش مدام باید با مشکلات دست و پنجه نرم کند نه اینکه اوضاع بر وفق مراد باشد. جدایی نادر از سیمین به حق فیلم زیبایی بود.من خودم آن را سه بار دیده ام و هربار به شدت تحت تأثیر قرار گرفته ام.من نمی خواهم بگویم که اوضاع ایران چنین هست یا نیست.قصد ندارم راجع به شخصیت خود فرهادی قضاوتی کنم یا فیلمش را سیاسی بخوانم.می خواهم بگویم بیا من و تو انقدر خوش خیال نباشیم که فکر کنیم این اسکار را به هنر فرهادی دادند.به هنرمندی حاتمی و معادی دادند.اسکار به" ایران" جدایی داده شده!ایرانی که نادرها و سیمین هایش مجبورند از هم جدا شوند.به سیمین روشنفکر ایرانی که برای پیشرفت بیشتر به کشور همانها که به ما اسکار دادند پناه می برد.به در به دری های حجت ها و راضیه های ایران.و به قانون ایران... و آنطور که از مشکلات اصلی فیلم و دیالوگ های متفاوت آن برمی آید مهمترین مشکل ایران در این فیلم همین ناتوانی قانون کشور در حل مشکلات مردم است. سکانس ابتدایی:سیمین:من اومدم اینجا شما مشکلمو حل کنید(این جمله را رو به قاضی چند بار با ناراحتی تکرار می کند)قاضی:اینجا رو امضا کن برو خانوم. سکانس مربوط به داد سرا بعد از اینکه قاضی دستور بردن حجت به بازداشتگاه را می دهد:حجت:باشه ببرن .بذار ببرن من که دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم.چند سال تو کفاشی جون کندم آخرش عین سگ انداختنم بیرون.بعد گفتن برو شکایت کن قانون حقتو میده.یک سال اومدم و رفتم آخرشم گفتن برو گمشو بشین تو خونت. سکانس مربوط به گفتگوی نادر و ترمه درباره ی دروغی که نادر گفته بود:نادر:من می دونستم ولی وقتی هلش میدادم نمی دونستم.اون موقع یادم رفته بود.ترمه:چرا اینو بهشون نمی گی؟ نادر:قانون این چیزا حالیش نیست بابا.میگه یا میدونستی یا نمی دونستی.اگه می گفتم میدونستم یک ونیم تا سه سال می بردنم زندان.من فکر تو بودم بابا... سکانس مربوط به گفتگوی سیمین و راضیه که سیمین در حال راضی کردن راضیه برای گرفتن 15 تومن و پس گرفتن شکایت است:سیمین:دو سال باید برین بیاین که آخرش ماهی 100 تومن قسط ببرن براش. راستی,از صحنه های مربوط به التماس نادر به قاضی و وضعیتی که قبلا از زندگی آشفته ی وی به شمای بیننده نشان داده شده و تا این حد بی تفاوتی قاضی و تکرار مدام این جمله عین طوطی که:برو زنگ بزن برات وثیقه بیارن و همچنین التماس های راضیه برای باز داشت نکردن حجت و ... چه حالی به شما دست داد؟خداییش دلتان نمی خواست یک دست مفصل این قاضی را بزنید؟من که خیلی دلم می خواست. در واقع قانون آنقدر نا کار آمد است که انگار همیشه خود آدم ها بهتر می توانند مسائلشان را بین خودشان حل کنند. تکرار می کنم که من با آقای فرهادی دشمنی ندارم.او یکی از هنر مندان کشور من است. ومن عاشق سبک فیلم هایش هستم.اصلا می خواهم بگویم در ایران ما چنین اتفاقاتی هم رخ می دهد و نمی توان کاملا منکر شد و امید که آقای فرهادی فقط به قصد دلسوزی و نشان دادن یکی از مشکلات اصلی جامعه فیلم ساخته,ولی باور کن همین دیالوگ ها و صحنه ها که برای ما صرفا در همان لحظه و کمی بعدتر تأثیر گذار است و بعد از یک مدت هم فراموشش می کنیم برای کسی که اینجا نیست و شرایط ایران را از نزدیک ندیده و مدام به خوردش خبرهای آنچنانی از ایران داه اند ... خیلی پیام ها دارد. که مثلا ممکن است برای من و تو نداشته باشد. بعضی ها خیلی علاقه دارند سیاست را از همه چیز جدا کنند.از دین,از هنر و فرهنگ و ... و به همین دلیل سر سختانه در دفاع از فرهادی می گویند:فیلم وی هیچ ربطی به سیاست ندارد.ما هم می پذیریم که فرهادی به جهات سیاسی این فیلم را نساخت و اصلا چنین قصدی نداشت.اما یادمان نرود که در طول تاریخ همواره موارد فراوانی بوده اند که که حرف ها و کارهایشان بی آنکه خودشان کمترین نیتی درآن جهت داشته باشند مورد سو ء استفاده ی دشمن قرار گرفته است. به این خبر توجه کنید: *گزارشی از کافه سینما:روزنامه واشنگتن پست با اشاره به اظهارات اصغر فرهادی در هنگام دریافت اسکار، به باراک اوباما پیشنهاد دیپلماسی اسکار را داد. به نقل ازاوج نیوز این روزنامه نوشت: ریچارد نیکسون با چین دیپلماسی پینگ پنگ را ایجاد کرد.شاید زمان آن فرا رسیده است که باراک اوباما با ایران دیپلماسی اسکار را برقرار کند. در ادامه این مطلب آمده است: بنابراین یک پیشنهاد خارج از محدوده فرش قرمز ارائه می شود.اینکه باراک اوباما ،اصغر فرهادی را به کاخ سفید دعوت کند و نه از مسائل سیاسی که میان دو کشور همواره محل اختلاف است،که درباره فیلم زیبای جدایی نادر از سیمین حرف بزند. دیوید ایگناتیسیوس، نویسنده این مطلب در ادامه ضمن اشاره به موفقیت اصغر فرهادی در اسکار و همچنین اظهارات او پس از بردن این جایزه که گفته بود فرهنگ غنی کشورش زیر غبار سیاست پنهان شده است نوشت: بنایراین اوباما می تواند از برنده جایزه بهترین فیلم خارجی اسکار دعوت کند که به کاخ سفید برود تا به هموطنان فرهادی این نشانه را بدهد که به رغم اینکه ایالات متحده با سیاست های ایران و تهدید آن برای اسراییل مخالف است اما به مردم این کشور و فرهنگ آنها احترام می گذارد. کسی چه می داند؟وقتی دیپلماسی پینگ پنگ باعث تغییر می شود، یک مجسمه طلایی هم قادر است این راه را آغاز کند. به نظر می رسد که اسکار پایان فیلم فرهادی نیست اما من دیگر در این باره مطلبی نخواهم نوشت و فقط از صمیم دل امیدوارم فرهادی نگذارد فیلمش دست مایه ای برای سود جویان شود. بعد نوشت: 1.عده ای نقد را فقط کار متخصصان می دانند نه بیننده های عامی مثل من.اگر این طور است لطفا بر سر در سینماها بنویسید:ورود بیننده ها ی عامی اکیدا ممنوع! 2.آقای شهاب حسینی در نامه ای به اصغر فرهادی عده ای را قابیل خواندند و صدایشان را گوش خراش و غرضشان را کم کردن ارزش تلاش جناب فرهادی!ولی ما قسم می خوریم که نه قابیلیم و نه قصدمان کم کردن ارزش تلاش آقای فرهادی بوده.
By Ashoora.ir & Night Skin